بختیاری


بختیاری

معرفی سرزمین بختیاری


کریم خان

کریم خان و جنگهای داخلی(3)

altشفق/ زمانی که کریم خان به نزدیکی رودخانه گاماسب( گاماسب نام بخشی از

رود کرخه است که در منطقه بهبهان است و این رود دراز چندین نام دارد. به روش دیگری نیز می گویند؛ تمامی مردم از پل گذشتند و به آنطرف رودخانه رفتند و بجز زنان که به آهستگی راه میرفتند تا بچه های در آغوش آنان در آب نیافتد. زیرا، با یکدست لگام اسب را گرفته بودند و با دست دیگر فرزندان خود را نگه داشته اند. کریم خان از کنار یکی از زنان اسب سوار رد می شود و بچه را از او می گیرد و در آب رودخانه می اندازد تا سریعتر از پل بگذرند. البته چنین روایتی با عقل و منطق نمی گنجد. بدین دلیل که کریم خان مردی نامدار و دارای منش مردانه و با مردم رفتاری مهربانانه را داشته است) احساس نمود، دشمن در تعقیب وی می باشد. سریعاً تمامی خانواده های زند را از پل گذراند و پل را تخریب نمود و این کار نیز در نزدیک غروب بود و دشمن جرأت ننمود به تعقیب وی بدان سوی رودخانه برود و از همان جای خود، شلیک کورکورانه می کردند. کریم خان نیز از تاریکی شب استفاده نمود و به قلعه پری رفت.

محمدخان زند از ترس این که آزادخان دوباره به قلعه پری حمله کند، بسوی منطقه چمچمال رفت. این در حالی بود که علی مردان خان بختیاری دنبال اخبار و جنب و جوش آنان بود تا این که دانست محمدخان زند در کجاست و فکر می کرد، می تواند وی را از بین ببرد. به همین سبب با هزار مرد جنگی با فرماندهی سلماس خان بسوی چمچمال روانه شد تا وی و همراهانش را زنده اسیر کند یا به قتل برساند. اما، محمدخان خود را تسلیم نمود و وی را نزد خان بختیاری بردند. خان بختیاری نیز در ظاهر با وی با مهربانی رفتار نمود و از شیخ علی خان یکی دیگر از آنهایی که خود را تسلیم نموده بود، خواست، نامه ای را برای کریم خان بنگارد و بحث از رفتار مهربانانه خان بختیاری بنماید و از وی بخواهد که دوباره با هم همپیمان شوند و همکاری نمایند تا اصفهان را آزاد نمایند. شیخ علی نیز دانست خان بختیاری چه در سر دارد!. بدو پیشنهاد نمود تا خودش به روشی مخصوص به نزد کریم خان برود تا وی را قانع کند. خان بختیاری این پیشنهاد، شیخ علی را پسندید. شیخ علی به سمت فرمانده خود به راه افتاد و نیت خراب خان بختیاری را برای کریم خان فاش نمود. شیخ علی نزدیک به دو ماه به نزد خان بختیاری بازنگشت و این نیز سبب شد که باقیماندگان خاندان زند اسیر، برای جان خود بترسند و در بین خود شور و مشورتی کنند.  بدین گونه قرار گذاشتند تا محمدخان در سمت چپ خان بختیاری بنشیند و باقی آنان دو به دو در کنار هم بنشینند و هر زمان که محمدخان زند کلاه را از سرش برداشت، به خان بختیاری حمله کنند و وی را به قتل برسانند.

روز بعد، علی مردان از مردان زند گله ای نمود که به وی اعتماد ندارند و از آنها گله ایی نمود که به شیخ علی اعتماد نمود، ولی  شیخ علی، وی را فریفت و به عهد خود وفاه ننمود. محمدخان زند بلافاصله و بصورتی عجیب به خان بختیاری گفت: هیچ گونه منتی بر سر آنان ندارد. بدین دلیل که با مکر و حیله می خواستید، فرمانده ما از میان بردارید و سندی در اینمورد را در جیب دارد.

علی مردان خان از این سخنان شگفت زنده شد و گمان کرد که سلماس خان بدو خیانت نموده و نیت وی را آشکار کرده است!.

قبل از آن که علی مردان خان خواست پاسخی بدهد، محمدخان زند، کلاه را از سر برداشت و خنجرش را بر گردن خان بختیاری نهاد. مردان دیگر زند نیز به همین شیوه چند نفر از سران بختیاری را به قتل رساندند و سپس با عجله از بارگاه علی مردان خان فرار نمودند و بسوی گیلان رفتند تا خود را به کریم خان برسانند.

حال آنچه در اصفهان روی داد، این بود که ابوتراب از ترس با دست خود، تاج شاهی را بر سر آزادخان افغان نهاد و او نیز خود را پادشاه کشور معرفی نمود. بجای ارومیه، اصفهان را مرکز پایتخت خود نمود و صالح خان بیات را به حاکمیت شیراز گذارد و خودش همراه با  سه هزار نفر بسوی جنوب ایران برای تصرف آن مناطق به راه افتاد.

در نزدیکی سال 1751 میلادی شهر کازرون را تصرف نمود و سپس بسوی منطقه خشت که منطقه ای کوهستانی بود به راه افتاد و از این سو محمدخان خشتی با شماری از مردانش در تنگه ها برای وی و نیروهایش کمین نمودند و کریم خان نیز با چهار هزار نفر به کمک محمدخان خشتی شتافت تا راههای اصلی را بر آزادخان ببندند.

با به کمین افتادن مردان آزداخان، در کمینگاه تیرباران شدند و از هر چهار طرف بر سر آنان سنگهای بزرگ انداختند. زمانی که سدها نفر از آنان کشته و اسیر شدند، آزادخان فرار را بر قرار ترجیح داد و هر آنچه را که از شهر کازرون به غنیمت گرفته بود، بجای گذاشت و بسوی اصفهان رفت وعقب نشینی نمود. فرار وی از میدان نبرد، باعث شد، شمار زیادی از مردان سپاه وی خود را تسلیم کریم خان نمایند.

بعد از جنگ منطقه خشت، کریم خان؛ محمدخان خشتی را همچون حاکم فارس  برگزید و خودش به سمت شیراز به راه افتاد تا این شهر را از محمد صالح بیات پس گیرد. تلاش فراوانی نمود تا حاکم شیراز را قانع نماید، بدون خون ریزی شهر را تسلیم نماید. صالح خان بیات بر دفاع از شعر اصرار نمود و سرانجام کریم خان به شهر حمله نمود و شهر را به تصرف در آورد و در بارگاه حکومت، شامیر علی یکی از مردان علی خان زند با چاقویی سر محمد صالح بیات را برید و  مردم نیز از آمدن خان زند بسیار خوشحال شدند و حمایت خود را از وی اعلام نمودند. ادامه دارد..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |